داشتم حاضر میشدم برم بیرون که یه دفه یکی از دخترای فامیل زنگ زد. جواب دادم. فقط صدای گریه میشنیدم و این سوال که: میتونم بیام خونتون؟

بله. این دختر خانم با همسرش دعواش شده و کار به جایی رسیده که همسرش فرموده وسایلتو جمع کن و از خونه برو بیرون. 

دوس ندارم زیاد به جزییات بپردازم ولی تو این مدت که این دختر داره هی چیزای مختلفی از گذشته اش با این ادم  تعریف میکنه، هی من بیشتر شاخ در میارم و هی بیشتر تعجب میکنم از اینکه چراباهاش داره ادامه میده و اصن چراباهاش ازدواج کرده. نکته ی بسیاااار عجیب اینکه بسیاری از رفتارهای داغووون جناب داماد، قبل از عقد کاملا برای عروس خانوم مسلم شده بوده و ایشون از این ویژگیها خبر داشته. حالا واسه چی پس ازدواج کرده؟

جواب عجیب و تاسف بار اکثر دختران،: چون دوسش دارم. چون دوسش داشتم. 

و کی میخوایم خودمون رو دوس داشته باشیم؟!

کی؟