رو لبام مرگ یه لبخند تو چشام بغض غمینه
تو نگاه خسته ی من هیچی نیست فقط همینه
تو صدام آهنگ مرگه مشت سنگین تگرگه
زیر کفش کهنه ی من له شدن های یه برگه
توی قلب پاره پارم یه سکوت تیره رنگه
بین آیینه و چشمام هیچی نیست،فقط یه جنگه
تو دلم مرگ یه عشقه اینو دست کی نوشته؟
دل من عجیب گرفته اینا کار سرنوشته
من چشام کاسه ی خونه قلب من هنوز جوونه
دل من شده دیوونه اینا از دست جنونه
من دلم عشقتو میخواد تو دلت یه جای دیگه
من چشام عاشق چشمات چشم تو اینو نمیگه
دست من بی لطف دستات قلب من دنبال رویات
کاشکی روح من بفهمه دل تو ،منو نمیخواد
مرگ عشقو بپذیره بعد واسش عزا بگیره
با نگاه کردن به عکست رنگ آرامش بگیره
کاش دلو اینو بفهمه که دلت منو نمیخواد
اون که مرد نمیشه زنده حتی با شیون و فریاد
((توجه:لطفا با خوندن این پست سعی نکنین منو نصیحت کنین .این حس ،حس دقیق من تو این برهه نیست.حس الانم اونقدر پیچیده اس و ذهنم اونقدر درگیره که نمیتونم کامل بیانش کنم.))
- ۸۶/۰۲/۲۸