شاد میگویم

شادمانم

شاد میگویم

شادمانم

شادمان باش

  • ۰
  • ۰

عجبا

زدم به سیم آخر.هی میام اینجا از خودم سخن در میکنم.بچه مگه تو کنکور نداری؟

خب برو به زندگیت برس دیگه.

فقط این جمله رو بگم:

خداوند در شب بیداریها با توست و اشکهایت را با عشق خود پاک میکند.(پائولو کوئیلو)

  • ۸۶/۰۷/۱۳
  • شا دان

نظرات (۹)

می فهمم
نهنمی خوای..
سلام و ممنون بابت نظراتتون و اینکه وبلاگ من رو میخونین. راستش نمیدونم چی بگم. چون همونطور که گفتم من هم وضعیتم مثل شماست. راستش من هم باید مثل شما اعتراف کنم. اعتراف به اینکه شاید من هم نمیخوام فراموشش کنم. خیلی سخته. هنوز به او و حرفهاش و برخوردهامون فکر می کنم.ولی یک چیز رو مطمئنم. اون هم اینکه شما بی جنبه نیستین. بلکه آدم حساسی هستین. آخه من هم همینجوریم! به هر حال فکر کنم با اینکه خیلی سخته باید سعی کنین به ارشد فکر کنین. فکر کنین که اون هم داره سخت برای ارشد می خونه تا شریف قبول بشه. پس برای اینکه با کسی که دوستش دارین همکلاس بشین درس بخونین.موفق باشین.
کنکور چی داری؟ ارشد؟
نظر نداری چرا صفحه خالی ایجاد میکنی؟
خوشحالم که میخواین برای خودتون درس بخونین.
سلام!همین که فهمیدم هنوز زنده ای....خدا رو شکربشین سر درستاین جور آدما....بشین درستو بخونبه اوون فکر نکناصلآ به من فکر کن
سلام. کجایین؟ دارین درس میخونین؟
  • مریم و فاطمه
  • سلام دل نوشته های خوبی دارید مرسی

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی